جدول جو
جدول جو

معنی خوش رکاب - جستجوی لغت در جدول جو

خوش رکاب
ویژگی مرکبی که رام و تربیت شده و خوب سواری می دهد
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
فرهنگ فارسی عمید
خوش رکاب(خوَشْ / خُشْ رِ)
اسب مطیع. اسب فرمانبردار و باتعلیم و رام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوش رکاب
مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
خوش رکاب((~. رِ))
مرکوبی که نیکو سواری دهد و تند رود
تصویری از خوش رکاب
تصویر خوش رکاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
ویژگی کسی که بدهی خود را سر موقع و بی تاخیر می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش ترکیب
تصویر خوش ترکیب
دارای اندام زیبا و متناسب، خوش اندام، خوش شکل
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ/ خُشْ)
آنکه کار نکو کند. با کار خوش
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 4 هزارگزی جنوب اردکان و 6 هزارگزی باختری شوسۀ اردکان به شیراز. این ناحیه کوهستانی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است یک فرسنگی جنوبی اردکان فارس. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
ستور راهوار. (ناظم الاطباء). اسب خوش رفتار. اسب مطیع و خوب رو. اسب غیرحرون و تندرو، طعام لذیذ و نرم. (لغت محلی شوشتری) ، کنایه ازمعشوق با غنج و دلال. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ لُ / لَ)
خوش خلق. مقابل بدلعاب. بجوش. مرافق
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ رِ)
غیرحرونی. مقابل بدرکابی:
بترسید و گوشی بر آواز داشت
از آن خوش رکابی عنان بازداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ تَ)
خوش قیافه. خوش اندام. خوش تراش. مقابل بدترکیب. مقابل زشت. قشنگ. خوش قدوبالا. با اندام نکو. با قدوبرشی نیکو. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ حَ رَ)
خوش رفتار. آنکه حرکت و رفتار نکو دارد. آنکه در حرکاتش لغزش نیست، شیرین حرکات. طناز، خوش خلق. خوش اخلاق. خوش کردار
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ حِ)
خوش معامله. آنکه در معامله دغلکاری ندارد. آنکه در داد و ستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است.
- آدم خوش حساب، آنکه دین خود رابموقع و بدون معطلی می پردازد. مقابل بدبده. مقابل بدحساب
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
رسم و آداب دان. مؤدب. خوش رفتار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ مَ)
مکان خوب. جای نیکو
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش ترکیب
تصویر خوش ترکیب
خوش اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
آنکه در دادوستد و وام خواهی و وام گیری راست کردار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشرکاب
تصویر خوشرکاب
خوشران رام گواژ اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش رکابی
تصویر خوش رکابی
عمل و حالت خوش رکاب تندروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش حساب
تصویر خوش حساب
((~. حِ))
کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند
فرهنگ فارسی معین
امین، صحیح العمل، پاک حساب، خوش بده، خوش سودا، خوش معامله
متضاد: بدحساب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شکیل، خوش ساخت، خوش شکل، خوش اندام، زیبا
متضاد: بدترکیب، موزون
متضاد: ناموزون، متناسب، زیبا، خوش اندام، چشم نواز
متضاد: بدترکیب
فرهنگ واژه مترادف متضاد